۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

نامه و گله به پدر محسن روح الامینی

سلام جناب اقای {برادر } روح الامینی.
 انقدر در برابر شما و سن و سال و جاه و مقامتان کوچکم که نمیتوانم بگویم تسلیت اما به خودم برای از دست دادن جوان شیردل شیرپاک خورده ای مثل محسن تسلیت میگویم.
 میدانم نامه من نه به دستتان میرسد و نه میخوانید اما شاید باد زمزمه ای به گوشتان برساند.
من گردی از ان خس و خاشاک هستم که احمدی نژاد و رهبر معظمت { انوقتها فکر میکردیم معظم یعنی بزرگ} معتقدند بی بی سی و موساد و سیا هوا کرده اند.
 امده ام ازتان بپرسم محسن شما را کی علم کرده بود؟
 امدم تشکر کنم ازتان که رفتید به مادر سهراب تسلیت گفتید و با یاداوری اینکه مشاور وزیر سلامت هستید برای او و دیگر عزیزانش طلب سلامت کردید.
 خیلی ممنون که به عنوان یک پزشک پیگیر قتل ندا و بقیه شهدا شدید.
دستتان درد نکند که با یک بیانیه ساده و حداقلی به پیروی از بسیاری از ایات عظام پشتیبان حق خواهی جوانان شدید..
 سپاس از همه ی مرحمتی که به خلق خدا داشتید مزدتان این نبود.
 اقای { برادر} روح الامینی خدا دادنی و گرفتنی نیست.
خدا قبضه ی یک تفکر شدنی نیست.
خدا شاید عادل باشد اما خدای شما تنها نیست که در تمام این سالها به نامش حکومت کردید.
 خیال میکنید خلق الله خدا را به اندازه شما نمیشناسند ولی ما یک چیز را زودتر از شما فهمیدیم.
اینکه خدا چوبی دارد که اینروزها بدجور دارد صدا میدهد.
 اینها را محسنتان هم فهمیده بود که فدا شد
.همان خدا مرا نبخشد اگر حرفی میزنم که خیال کنید دارم ریشخندتان میکنم..
 نه !!! من نماینده نسلی هستم که امده خدا را از شماها پس بگیرد..
این روح پاک محسنتان است وگرنه من کجا و نامه نگاری با شما کجا ؟
مطلع هستید اقای {برادر} روح الامینی که اینروزها بیشتر از زمان شما خدا را بازیچه قدرت کرده اند
. و شما خوب میدانید که قدرت فاحشه ی هوسبازیست که خوی انسانی را به ثانیه ای لذت میفروشد و هرچه هستی است با خودش به لجنزار فرو میبرد.
 چرا در برابر دستگیریها ساکت بودید؟
چرا از یاران قدیمتان و به قول خودیهایتان بچه انقلابیها یاد نکردید؟
چرا در برابر دستگیری حجاریان به عنوان یک پزشک حداقل وجدان به خرج ندادید؟
 اسم اشنایی نیست برایتان امیدرضا میرصیافی؟
 تجاوز اینروزها را که دیگر منکر نمیشوید؟
 شاید بلاییست که بر سر محسنتان هم امده بود و در سکوت فقط خون دل خوردید.
 چرا با برادر رضایی در میان نگذاشتید تا با نرفتن به مراسم تنفید مرحم زخمهایتان شود؟
شاید گذاشتید و او حق برادری به جا نیاورد؟
 شاید خواست به جا بیاورد و شما مصلحت نظام را به حیثیتتان ترجیح دادید!!
 شاید نمیدانستید و امروز از خبرهای شیخ حیرتزده هستید.
 از مادر سهراب که دیگر دردمندترو ضعیفترو تنهاتر و بی کس و کارتر نیستید!!
حرفی بزنید..چیزی بگویید..
نمیدانید مگر ما جوانان بی پناه اینروزها مرده ی یک همدردی و تشنه ی یک جرعه همدلی و حرف حساب هستیم؟؟
 شرم بر من اگر رییس انستیتو پاستور مملکتم شمایید.
 این رهبری چه تخم دوزرده ای قرار است بگذارد و چه دانش ماورایی دارد که اینهمه خون باید فدایش شود ؟
 به محسن میبالیم و برایش اشک میریزیم چون مثل شما نبود.
چون در سالگرد ۱۸تیر رفت برای جنگ با استبداد
.18 تیر را که به خاطر دارید؟
همان روزی که شهیدی داشت و زندانیهایی و مظلومی به اسم اکبر محمدی.
 زیاد به مغزتان فشار نیاورید.
محسن را مجسم کنید او را دیده اید.
 این گله است.
.درد دلی مجازی است.
.خون دلی فروخورده است که هرگز نتوانستیم به زبان بیاوریم و امروز محسنتان خون داده تا ما زبان باز کنیم.
 حالا میدانید و دیگر میتوانید شاهد باشید بر اینکه ما امریکا و اسرائیل و انقلاب مخملی نیستیم.
 ما محسن و سهراب و ندا و انهایی هستیم که ابتدا برای پس گرفتن رای امدیم و حالا انقلاب خونین در پیش داریم.
 دیگر منکر خونها نیستید که هستید؟!!
نکندبخواهید مثل وزیر لنکرانی چشمتان را ببندید و فقط دنبال خون مروه شربینی باشید.!!!
 از ما میگذرد اما شما { برادر} روح الامینی به خودتان و وجدانتان و فرزندانتان مدیونید.
 ,والسلام

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

دریغ است ایران که ویران شـود

هـمانا که آمــد شـما را خبـر که ما را چه آمد ز اخـتر به سـر
از این مار خوار اهرمن چهـــرگان ز دانایی و شـــرم ، بـی بهرگـان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نـــژاد همی داد خواهند گیتـــی به بـادا
ز این زاغ سـاران بی آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
هم آتــش بـمردی به آتشــکده شـــدی تیره نوروز و جـشن سده
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر ز اختر، هـمه تازیان راست بهر
برنجـد یکی، دیگـری برخورد به داد و به بخشش هـمی ننگرد
پیاده شود مـردم جـــنگ جوی سوار آنک لاف آرد و گفـت ‌و‌گوی
شود خوار، هر کـس که بد ارجمند فرومایـــه را بـخـت گـردد بلند
کشاورز جنگی ، شـود بــی هنــر نـــژاد و بـزرگی نـیــاید به بر
ربــایـد هـمی این از آن ،آن از این ز نـفــریـن نــدانـنـد باز آفرین
همــه گنـج ها زیر دامن نهند بمیـرند و کوشش به دشمن نهند
زیان کسان از پـی سـود خو ش بجـویـند و دین اندر آرند پیش
بـریزند خــون از پـی خواستـه شــود روزگـار مهــان کـاسته...
همه بوم ایـران تو ویــران شــمــر کـنام پـلــنگان و شـیــران شـمـر
پـــر از درد دیدم دل پارســا که اندرجـهان دیـو بــد پادشا
نمانیـم کیـن بوم ویــران کنند هـمـی غارت از شهـر ایران کنند
نـخوانـنـد بر ما کسـی آفــرین چــو ویـران بود بوم ایران زمـین
دریغ است ایران که ویران شـود کـنــام پلنـگان و شـیران شود
همه سربه سر تن به کشتن دهیم از آن به که ایران به دشمن دهیم
چو ایـــران مبـاشد تن من مباد در این مرز و بر، زنده یک تن مباد»

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

وقتی خدا اشتی می کند

خیلی وقت بود ازایرانی بودن شرم داشتم .تنهانام ننگی وتاریخ نادیده ای چون هخامنشی از ان باقی بود.ازمردم متنفربودم. بخیالم ازدنیاهیچ نمیفهمند و فقط میخورند و به دنبال لقمه نانی حلال وگاهی..نه. سالهای زیادی در تنهایی اشک ریختم ازتنها کتک خوردن از مامورین وفیلم شدن درخیابانها برای حجاب. خیلیها یادشان هست. خیلیها مثل من جیغ میکشیدیم و التماس میکردیم یکی از تماشاچیها قدم پیش بگذارد وما را که مثل بره برزمین کشیده میشدیم ازدست سربازهای گاهی بوگندو یاهیولاهای مزدوربیرون بکشند. مزدورانی که اسلحه شان باتومی ساده بود اما مردم ابولهول وار خیره میشدند و ماخونین ومالین, میشدیم دلقک دوربین ۱یا ۲مگاپیکسلی موبایلها و ان صحنه ها میشدند سینمای بلوتوثی دست بدست شده, که کل ایران رابرای چندروز اغنا میکرد. متنفر بودم ازخلقی که مردش ا زمردانگی فقط در اتوبوس و تاکسی خودش را به زن مالیدن داشت و زنش زیرچشمی ور انداز کردن و ازتیپ وقیافه ایراد گرفتن. چه خلق نفرین شده ای بودیم. چقدرخدا بحال خودمان رهایمان کرده بود. حالا بخشنده ما را به خودمان برگرداند ودستش را پشتمان گذاشته وبه راهی که باید هولمان میدهد. یک شبه!!! باورتان میشود؟?? یکشبه ملت مرده ی ایران زنده شد.